طپانچه کردن

لغت نامه دهخدا

طپانچه کردن. [ طَ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سیلی زدن. || مجازاً پیکار و زد و خورد کردن:
روبه که کند طپانچه با شیر
دانی که به دست کیست شمشیر.نظامی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سیلی زدن. ۲ - پیکار و زد و خورد کردن.

جمله سازی با طپانچه کردن

فغان کشیدم از اندوه آن ز سینه چو چنگ طپانچه کوفتم از درد آن به روی چو دف
آن کاروان بی سر و سالار را به راه قید و طپانچه قاید و رهبر کجا رواست
از بس که طپانچه زد فرا روی چو ورد روش چو فلک کبود و چون مه شد زرد
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است می‌توان به مردی با طپانچه طلایی، آخرین شمارش معکوس اشاره کرد.
جنگ تن به تن که دو تن به تلافی توهین و اعادهٔ حیثیت کنند با شمشیر یا طپانچه یا شلاق و غیره و این رسم سابقاً در ممالک غربی معمول بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تعامل یعنی چه؟
تعامل یعنی چه؟
صعود یعنی چه؟
صعود یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز