چراغ درگرفتن

لغت نامه دهخدا

چراغ درگرفتن. [ چ َ / چ ِ دَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) روشن شدن چراغ. درگیر شدن چراغ. فروزان شدن چراغ. لازم چراغ برگرفتن. ( ارمغان آصفی ):
بر آن رخ اعتمادم هست چندانک
چراغ از هیچ کویی درنگیرد.خاقانی.ز دیدار تو یوسف را زلیخا مهر برگیرد
چراغ دیده یعقوب از روی تو درگیرد.صائب ( از ارمغان آصفی ). || و بمعنی روشن کردن و افروختن و درگیراندن چراغ و چراغ برکردن و چراغ برگرفتن:
آفتاب منی و من بچراغت جویم
خاصه کز سینه چراغی بسحر درگیرم.خاقانی.

فرهنگ فارسی

روشن شدن چراغ ٠در گیر شدن چراغ ٠ فروزا شدن چراغ ٠لازم چراغ بر گرفتن.

جمله سازی با چراغ درگرفتن

این فیلم داستان پایداری یک زن را روایت می‌کند که سعی درگرفتن حق قانونی اش از طریق مراجع قضایی برای قصاص فردی که او را مضروب کرده دارد
پس از درگرفتن جنگ اسرائیل و حماس، ایالات متحده آمریکا شروع به ارسال کشتی‌های جنگی و هواپیماهای نظامی به شرق مدیترانه وتأمین مهمات و تجهیزات نظامی برای اسرائیل کرد.
گاهی درگرفتن حد، از یک یا دو جمله اول گسترش تیلور یک تابع دور نقطه حدگیری، به عنوان یک هم‌ارزی استفاده می‌کنند. به عنوان مثال در گسترش تیلور تابع
دانشنامه اسلام می‌نویسد این که معاویه عهد کرد که خلیفهٔ برحقی باشد نمی‌توانست دلیلی بر آن باشد که وی از سیاست‌های علی تبعیت می‌کند. قرار شد که دو میلیون درهم (احتمالاً حسن، سهم حسین را هم درنظر گرفته بود)؛ از سوی معاویه پرداخت شده و بنی‌هاشم بر قبایل دیگر قریش درگرفتن مزایا و عطاها ارجح شمرده شوند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ادریان
ادریان
الکن
الکن
سراسیمه
سراسیمه
شهرت
شهرت