هلاک امدن

لغت نامه دهخدا

( هلاک آمدن ) هلاک آمدن. [ هََ م َ دَ ] ( مص مرکب ) هلاک شدن. کشته شدن. مردن:
بسی دیو از تو هلاک آمده ست
ز تو مر مرا سر به خاک آمده ست.فردوسی.رجوع به هلاک، هلاک شدن، هلاک گردیدن و هلاک گشتن شود.

فرهنگ فارسی

( هلاک آمدن ) هلاک شدن کشته شدن مردن

جمله سازی با هلاک امدن

من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
مینوس، طبق سنت، در جستجوی ددالوس به سیکانیا یا همان سیسیل رفتند، همان‌طور که اکنون نامیده می‌شود، و در آنجا هلاک شد به شکل یک مرگ خشونت‌آمیز.
تا نگردید در این عرصهٔ تشویش هلاک همچو بیدل حذر ازکوشش بی باک کنید
چون سنگ بوی رسید بگریخت. از پس وی برفتند و او را میزدند تا هلاک شد.
تاریخ‌نویس معتبر «کروزینسکی» روایت می‌کند که در زلزلهٔ ۱۷۲۱ م، ۸۰٬۰۰۰ تن به خاک هلاک افتادند.
تمیستوکلس چون نمی‌خواست علیه یونانیان وارد جنگ شود، سم خورد و هلاک شد، با اینکه به شاه ایران قول داده بود که در چنین جنگی شرکت خواهد کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مجال یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
نغمه یعنی چه؟
نغمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز