عود گلابی

لغت نامه دهخدا

عود گلابی. [ دِ گ ُ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه از سفید و سیاهی باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ). عودو گلاب. رجوع به ترکیب «عود و گلاب » ذیل «عود» شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از سفیدی و سیاهی باشد عود و گلاب

جمله سازی با عود گلابی

انگور سیاه، گردو، توت فرنگی، گلابی، گیلاس، سیب، آلو، زردآلو، آلبالو.
از دیگر فعالیت‌های تولیدی استان می‌توان به تولید سیب، هلو و گلابی اشاره نمود.
شراب آرزوها مست خواب غفلتم دارد خوی خجلت مگر مشت گلابی بر من افشاند
قطره خون شد و در دیده حیرت جا کرد هر گلابی که دلم زان گل رخسار کشید
عاقبت خواهم به‌آن الفت‌سرا محمل‌کشید ازگداز دل گلابی بر رخم پاشیده است
ما چو از خوی خوش خود در گلیم و در گلاب سخت خرم باشد ار گلگون گلابی در دهی