عطر الودن

لغت نامه دهخدا

( عطر آلودن ) عطر آلودن. [ ع ِ دَ] ( مص مرکب ) آمیختن به عطر. عطر آمیختن. عطر زدن: استعطار و تعطر؛ خود را عطر آلودن. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( عطر آلودن ) آمیختن به عطر عطر آمیختن

جمله سازی با عطر الودن

با تو ای باد صبا بوی کسی می یابم مشو از بهر خدا عطر دماغ دگران
در سرت عزم تماشای عروسیست مگر کآستین کرده یی از عطر چنین مالامال
دو ركعت نماز با عطر، بهتر است از هفتاد ركعت نماز كسى كه عطر نزده است.
هرچند که عطارم لیکن به مجاز است این بی عطر سر زلفش عطار نخواهم شد
عطر عبیر گرد جهان را گرفته است باز ای صبا روان ز سر کوی کیستی
چون داغ توام سوخت شهیدان غم عشق خواهند ز خاکستر من عطر کفن کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
میسترس
میسترس
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
اگزجره
اگزجره
فال امروز
فال امروز