طوفان البکاء فی مقاتل الشهداء

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] طوفان البکاء فی مقاتل الشهداء (کتاب). طوفانُ البُکاء فی مَقاتِلِ الشُّهَداء، کتابی فارسی در مصائب اهل بیت پیامبر(ص) به ویژه امام حسین(ع)، نوشته محمد ابراهیم جوهری هروی. بخش کوتاهی از کتاب به زندگانی مختار و برخی موضوعات دیگر می پردازد. در دوره قاجاریه از این کتاب در تعزیه استفاده می شد. نقدهایی درباره بی مأخذ بودن پاره ای از مطالب کتاب ارائه شده است.
طوفان البکاء سالیانی مورد توجه مداحان و ذاکران اهل بیت بوده، و از زمان نگارش (۱۲۵۰ق) تاکنون بارها به چاپ رسیده است. از ویژگی های این کتاب، استفاده از زبان ساده و صنایع ادبی چون براعت استهلال است.
محمد ابراهیم بن محمد باقر جوهری هروی (درگذشته پس از ۱۲۴۰ یا ۱۲۵۳ق) ملقب به افصح الشعراء، شاعران و مرثیه سرایان فارسی زبان قرن سیزدهم است، وی سالیانی در قزوین به خدمت رکن الدوله در آمد، و لقب افصح الشعراء را از او دریافت کرد. وی در پایان عمر در اصفهان نزد محمد باقر شفتی رفت و در همانجا درگذشت.

جمله سازی با طوفان البکاء فی مقاتل الشهداء

2- مساله كربلا در راءس مسائل سياسى است بايد زنده بماند و بايد بعد سياسىكربلا در براى مردم بيان كرد و سيد الشهداء به حسب روايات ما و به حسب عقايد ما ازآن وقتى كه از مدينه حركت كرد، مى دانست كه چه مى كند و مى دانست كه شهيد مى شودحتى قبل از تولد و از طريق جبرئيل اين مساءله بهرسول خدا اطلاع داده بودند. (439)
( سيد الشهداء - سلام الله عليه - با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان،ازمخدراتشان قيام كردند؛ چون قيام (لله ) بود، اساس سلطنت آن خبيث را به هم شكستند...اساس سلطنت را شكستند،اساس سلطنتى كه مى خواست اسلام را به صورت سلطنتطاغوتى در آورد. (443)
اينجاست كه بياختيار با سيد الشهداء حضرت امام حسين (عليه السلام ) همصدا شده مىگوئيم (عميت عين لا تراك ) خداوندا! كور باد چشمى كه تو را نبيند!
5. در سال 1339 شمسى از قم به كربلا با اتوبوس مسافر مى بردم. يكى از خدمهسيد الشهداء امام حسين (عليه السلام ) با مسافرين بود و به عتبات عاليات بر مىگشت. به ايشان عرض كردم:
پس اين شعر را سليمان نيز از جن شنيده و در مرثيه خود درج كرده يا از باب تواردخاطر باشد كه بسيار اتّفاق مى افتد و نقل شده كه ابوالرّمح خزاعى خدمت جناب فاطمهدختر سيّد الشهداء عليه السّلام رسيد و چند شعر در مرثيه پدر بزرگوار آن مخدّرهخواند كه شعر آخر آن اين است:
اين عزم با يك روياى صادق تقويت شد و بدين ترتيب زمان رويارويى انديشه ها فرارسيد. نبرد علمى سرنوشت ساز با مراجعه سيد به خانه استاد حوزه كربلا آغاز شد.هنگامى كه آن بزرگمرد به خانه شيخ وارسته حضرت يوسف بحرانى رسيد، گفت:امشب حضرت سيد الشهداء را در خواب ديد. آن جناب به من فرمود: ناخن خود را بگير!