لغت نامه دهخدا
سردکهستان. [ س َ ک َ هَِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گورگ بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود خورخوره و محصولاتش غلات و توتون و حبوب است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
سردکهستان. [ س َ ک َ هَِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گورگ بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود خورخوره و محصولاتش غلات و توتون و حبوب است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
ده از دهستان گورگ بخش حومه شهرستان مهاباد دارای ۱۹٠ تن سکنه آب از رود خور خوره و محصولاتش: غلات و توتون و حبوب.
💡 در کهستان عمر ها نالیده ئی راه خود را با مژه کاویده ئی
💡 به هامون بود لشکرگاه سلطان زبس خرگاه و خیمه چون کهستان
💡 کهستان را چنان کردم به شمشیر که آهو را همی فرمان برد شیر
💡 زمستان بود و سرمای کهستان دو عاشق مست و خرم در شبستان
💡 زمین کهستان ورا داد شاه که بود او سزای بزرگی و گاه
💡 ز خیمه گشت صحرا چون کهستان کهستان از خوشی همچون گلستان