رای گری

فرهنگستان زبان و ادب

رأی گری
{electioneer , electioneering} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] تلاش فعالانه به نفع یک نامزد یا حزب در انتخابات

جمله سازی با رای گری

جوان علی (ع) را فکندی زپای ببراد دست تو ای تیره رای
ببینم که رای جهاندار چیست رخ شمع چرخ روان سوی کیست
کسی نیست زین نامدار انجمن ز فرزانه و مردم رای‌زن
چو آگاهی آمد به فرطورتوش که گرد سرافراز با رای و هوش
گویند زن رها کن و فارغ شو رایی مزن که نیست بدان رایم
بدو گفت رامشگر ای نامدار بسازم تو را من بدین رای کار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال شمع فال شمع فال احساس فال احساس