دوتاه کردن

لغت نامه دهخدا

دوتاه کردن. [ دُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خم کردن. ( ناظم الاطباء ). دوتا کردن. دوتو کردن. دولا کردن. خمانیدن. ( از یادداشت مؤلف ). تلوی. ( منتهی الارب ): و از وی تیغ خیزد که اوی را دوتاه توان کردن و چون دست بازداری به جای خود بازآید. ( حدود العالم ).
- پشت دوتاه راست کردن؛ قد خمیده را راست و آخته نمودن:
کهان به جودش پشت دوتاه راست کنند
مهان به خدمت او پشتها کنند دوتاه.فرخی.- پشت دوتاه کردن؛ خم کردن پشت:
پیش تختت بود چو سرو بپای
تا کند چون بنفشه پشت دوتاه.انوری.- دوتاه کردن زلف؛ خم دادن آن. دو رشته ساختن آن:
نبید نی به کف و هر دو رخ به رنگ نبید
دوتاه نی به دل و هر دو زلف کرده دوتاه.فرخی. || خم کردن قامت احترام کسی را. سر فرودآوردن و تعظیم کردن:
زهی شهی که همه ساله در پرستش تو
همی کنند شهان بزرگ پشت دوتاه.فرخی.من که معروف شده ستم به پرستیدن او
به پرستیدن هرکس نکنم پشت دوتاه.فرخی.- قامت یا قد یا بالا دوتاه کردن؛ خم شدن. خمیدن. خم کردن قد و بالا:
قامت دوتاه کردی یکتا شو و مباش
همتای دیو تا نروی در جهان دوتاه.سوزنی. || خم کردن پشت احترام و تعظیم بزرگی را. خم شدن از بهر تفخیم و بزرگداشت امیر یا پادشاه و بزرگی. تعظیم کردن. ( از یادداشت مؤلف ):
چو او را ببینید بر تخت و گاه
کنید آن زمان خویشتن را دوتاه.دقیقی.رجوع به دوتاکردن شود. || دولا کردن. مضاعف کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خم کردن. دو تا کردن.

جمله سازی با دوتاه کردن

جانم دژم شد از غم آن نرگس دژم پشتم دوتا شد از خم آن سنبل دوتاه
آسمان نیست ولیکن بخطر نزد ملک آسمانیست که یک رو بودش پشت دوتاه
زهی به سجده ی خاک درت سپهر دوتاه نوشته سوی درت کعبه، بنده ی درگاه
زبدهٔ زمرهٔ دانش و سر ارباب‌ کرم آنکه بارکرمش پشت فلک‌کرده دوتاه
منت خاک درت مانده به چشم فانی بار برداشته با پشت دوتاه آمده‌ایم
جهانستان ملکا بدسگال سوز شها تویی‌که پشت فلک در سجود تست دوتاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کیری یعنی چه؟
کیری یعنی چه؟
کصخل یعنی چه؟
کصخل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز