دازنی کنده

لغت نامه دهخدا

دازنی کنده. [ ک َ دِ ] ( اِخ ) این ده را نویسنده کتاب «مازندران و استرآباد» جزء دهات فرح آباد مازندران آورده و مترجم در حاشیه نوشته است که بیشتر این اسامی مربوط به دهات ساری است. امروزدهی بنام فوق در مازندران نیست و ظاهراً صحیح آن باید همان «دازمیره کنده » باشدکه شرح آن در بالا گذشت.

فرهنگ فارسی

این ده را نویسنده کتاب مازندران و استر آباد جزئ دهات فرح آباد مازندران آورده

جمله سازی با دازنی کنده

گوید خشایارشا: داریوش شاه که پدرم بود، به خواست اهورامزدا بناهای زیبایی ساخت و او دستور داد این کتیبه کنده شود.
در قصر آشور-ناصیر-پال دوم کتیبه‌های بسیاری کنده کاری شده بر سنگ آهک (کربنات کلسیم) تهیه شده بود و بر روی یکی از آنان چنین می‌نوشت:
ز شهسوار عرب کنده شد در از خیبر ز شهریار عجم از زمانه بیخ ستم
سرورا در دلم از قلبی بد سودایان هست خاری که به لطف تو مگر کنده شود
چیست حاصل گرنه بیخ فقر و ذلت کنده گشت بخت کشور شد سیه‌ چون ‌رخت لشکر ژنده گشت
دل کنده ز مشکوی و سپه رانده به مشکین بگذشته ز ایوان و روان گشته به میدان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محسن لرستانی
محسن لرستانی
سلیطه
سلیطه
فارغ التحصیل
فارغ التحصیل
کصکش بیناموس
کصکش بیناموس