شب و روزی در اینجاگاه جویان بسر در راه عشق افتاده پویان
عیب جویان همه چشمند و زبان، گوشی نیست ورنه گفتار تو واعظ همه در و گهر است
بدست خویش قضا را بسوی خویش کشد هر آنکه جوید از آن شاه کینه جویان کین
چو گور ظلم جویان تیره و تنگ گریزان زندگان از وی به فرسنگ
زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی جویان خدا باش، اگر مرد تمامی