لغت نامه دهخدا
خدانگهداری. [ خ ُ ن ِ گ َ ] ( حامص مرکب )خداحافظی. گفتار خدانگهداری. هنگام بدرود و وداع.
خدانگهداری. [ خ ُ ن ِ گ َ ] ( حامص مرکب )خداحافظی. گفتار خدانگهداری. هنگام بدرود و وداع.
خداحافظی گفتار خدا نگهداری
💡 چون نگه دارم از آن رشک پری دل که رفیق پیش او حد بشر نیست نگهداری دل
💡 عاشق چه سان در دورِ او دل را نگهداری کند؟ چشمی که در هر گردشی خالی کند پیمانهای
💡 در واقع این زیرسیستم نقش جنگجو و محافظ امنیتی را دارد چون در هر دو فعالیت تعمیر و نگهداری و اصلاحی نقشی بر عهده دارد.
💡 خانوادههای بازداشتشدگان با وجود پیگیری، از سرنوشت، مکان نگهداری و اتهامات مطروحه علیه بازداشتشدگان اطلاعی ندارند.
💡 تشت روغن کاملاً آببندی است و نیاز به بازبینی و نگهداری ندارد.
💡 تو و من بعد نگهداری این قوم عزیز من و من بعد پرستاری این جمع پریش