لغت نامه دهخدا
حبس سیل.[ ح َ س ُ س َ ] ( اِخ ) نام یکی از دو حرّه بنی سلیم.
حبس سیل.[ ح َ س ُ س َ ] ( اِخ ) نام یکی از دو حرّه بنی سلیم.
نام یکی از دو حره بنی سلیم
💡 بیرخت ملک سلیمان به سلیمان غم دل حبس اسکندر و زندان بلا کرده به چشم
💡 اگر هر دو یکدیگر را لو بدهید، هر دو به سه سال حبس محکوم خواهید شد.
💡 چو در حبس خودی ماندی برونآ فیض زین زندان که تا دل وارهد از غم رود جان جانب جانان
💡 در همان حین که در آنجا حبس شده بود از خلبان آلمانی که دست و پا شکسته میتوانست انگلیسی صحبت کند ریاضی و اینکه چطور میتواند این مسائل رو به راحتی حل کند میآموزد.
💡 چشم برکردم دلِ گم بوده را دیدم به حبس معتکف بنشسته بر طاقِ خمِ ابرویِ دوست
💡 فیلمسازان ایران مانند هنرمندان همه جا باید مورد قدردانی قرار گیرند نه آنکه با سانسور، سرکوب و حبس روبرو باشند.