جهاز گیری

لغت نامه دهخدا

جهازگیری. [ ج َ / ج ِ ] ( حامص مرکب ) تهیه کردن و فراهم آوردن جهاز برای عروس.

فرهنگ فارسی

تهیه کردن و فراهم آوردن جهاز برای عروس.

جمله سازی با جهاز گیری

پاکبازانیم ما را نه جهاز و نه گرو گر حریفی زر نهد ما جان به جای زر نهیم
چو نوعروسان دادی مرا جهاز که هست چو نوعروسان پایم ز بند در خلخال
جهاز یا جهازات، در اصطلاح دریانوردی سنتی در خلیج فارس و دریای سرخ و اقیانوس هند، نام عمومی انواع شناورهای چوبی منطقه است که بادبان‌بندی لچکی داشتند.
پیشینه ساختن جهاز چندان روشن نیست. سنت ساختن این کشتی‌ها و قایق‌ها از زمان‌های دور در هند و عمان و کویت و ایران وجود داشته‌است.
يا آنكه فرد نامبرده انسانى كامل و داراى كمال فكر بوده، كه از يك جفت انسان غيركامل و غير مجهز به جهاز تعقل، متولد شده است، و مبدا ظهور و پيدايش نوع انسانهاىمجهز به تعقل و قابل تكليف شده ؟
چون نگشتم ملتفت هرگز بمال نه پدر ای پسر نام جهاز چار مادر کی برم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
با دقت
با دقت
ادریان
ادریان
جنده
جنده
شکوه
شکوه