باراهی کند
فرهنگ فارسی
جمله سازی با باراهی کند
بادهای خواهم که از بوی خوشش عشق حق در جان من مستی کند
کلک شکسته زهره ندارد که در سخن ذات ترا خطاب بنام و لقب کند
چون ز پرده قصد عقل ما کند تو فسون بر ما مخوان و برمدم
گل ز تو نرم شد چنان که به باغ نرمیی می کند به هر تویی
بههر ششجهت جلوه پیچیده است کسی تاکی از خود تغافل کند
گر تقویت ملک بری ملک بری ور تو نکنی هر که کند او ببرد