باراهی کند

لغت نامه دهخدا

باراهی کند. [ ک َ ] ( اِ مرکب ) بارای کند. گیاهی هندی. ( ناظم الاطباء ). بیخی است هندی. ( الفاظ الادویه هندی ) ( دِمزن ).

فرهنگ فارسی

گیاهی هندی

جمله سازی با باراهی کند

باده‌ای خواهم که از بوی خوشش عشق حق در جان من مستی کند
کلک شکسته زهره ندارد که در سخن ذات ترا خطاب بنام و لقب کند
چون ز پرده قصد عقل ما کند تو فسون بر ما مخوان و برمدم
گل ز تو نرم شد چنان که به باغ نرمیی می کند به هر تویی
به‌هر ششجهت جلوه پیچیده است کسی تاکی از خود تغافل ‌کند
گر تقویت ملک بری ملک بری ور تو نکنی هر که کند او ببرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال اوراکل فال اوراکل فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی