باجی یاسمن
دانشنامه آزاد فارسی
جمله سازی با باجی یاسمن
خاک قدمت سعادت جان من است خاک از قدمت همه گل و یاسمن است
جانها همه شب به عز و اقبال در نرگس و یاسمن چریدهست
خوی می چکد ز عارض چون یاسمن تو را گل چون عرق کند بچکد زو به دم گلاب
از خجالت سر به زیر افکند سرو یاسمن از سواد نرگست بیپرده شد مشک ختن
سمن و نسترن و یاسمن و سرو چمن سوسن و برگ گل و جام می و روی نگار
ریحان چو بیخ خود به زمین سر فرو برد فردا که تو بنفشه برآری ز یاسمن