لغت نامه دهخدا
امیرحاجلو. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان فسا با 533 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن حبوب و پنبه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
امیرحاجلو. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان فسا با 533 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن حبوب و پنبه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
ده از بخش مرکزی شهرستان فسا
💡 امیر گنه: مه سالْ اگر که نودْ بو تمومْ ته قدی بُو، یکی منْ نوی بو
💡 خواست برگردد سوار از آن مکان عرض کردند ای امیر لامکان
💡 گیرم کز او بگردی شاه و امیر و فردی ناچار مرگ روزی بر تو امیر باشد
💡 امیر کاردان بادی شه فرمانروا بادی عجم را روستم بادی عرب را مرتضا بادی
💡 امیر این چو بشنید رایت فراشت به رزم بد اندیش همت گماشت