اعتبار ماندن. [ اِ ت ِ دَ ] ( مص مرکب ) پایدار بودن ارج و ارزش چیزی. باقی بودن اعتبار: ز بسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا.فغانی شیرازی ( از ارمغان آصفی ).
فرهنگ فارسی
پایدار بودن ارج و ارزش چیزی. باقی بودن اعتبار.
جمله سازی با اعتبار ماندن
غفلت نگر که پیک اجل در رسید و باز دل بسته ای به دولت بی اعتبار عمر
ورچه حکم پادشاهی هر که را باشد یکیست پادشاهی را به محمودست فخر و اعتبار
گنج پنهان بود یزدان خواست کاید آشکار آفرینش را فزود از هستی خود اعتبار
مسیحیت چندهمسری را گناه و ممنوع میداند. کلیسای کاتولیک صراحتاً چندهمسری را پیوندی غیرالهی، غیرمجاز و فاقد اعتبار میداند. مسیحیت یکی از عوامل جلوگیری از چندهمسری در کشورهای غربی بوده است.
ندارد اعتبار خاک، خون مشک در زلفش به یک سودا درین بازار باد از خاک برخیزد
فسردن بود ننگ اعتبار ما سبکروحان گرانجانی فسونها خواند و پیدا کرد قالبها