ادادای اسود

لغت نامه دهخدا

ادادای اسود. [ اَدْ دا ی ِ اَ وَ ]( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) رجوع به اداد و ادادا شود.

جمله سازی با ادادای اسود

لباس لاله نادرتر، که اسود دارد و احمر گریبانش بود شمسی، و دامانش بود شامی
چشم مخافان تو و روز حاسدانت از هیبت تو ابیض و اسود بود همی
آری به نای جادوی فرعونی از جهان ثعبان اسود و ید بیضا برافکند
ديلمى گويد: به آزاد گفتم: اسود شوهر تو را كشت و همه خويشاوندانت را هلاك كرد و ازدم شمشير گذرانيد و زنان را تصرف كرد.
وزان حجر بود اسود که پیش درگاهش سیاه روئی از آن کاخ عرش سان کشدا
پس از اين به اهل صنعا گفتيم هر كس يكى از اصحاب عنسى را مشاهده كرد دستگيد كند.بدين ترتيب گروهى از ياران اسود توقيف گرديدند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت