ابله رویی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با ابله رویی
بندیست گران به دست و پایم در شاید که بس ابله و سبکبارم
کس در من هیچ سر نجنباند پس ریش چو ابلهان چه جنبانم
رفت و بر دیگران فکند زیان ز ابلهی دید درد را درمان
آینه هستی چه باشد نیستی نیستی بگزین گر ابله نیستی
در بحر نظم، کز خزف ابلهان پر است حیف است ربزد آب رخ فضل و اعتبار
از خری دید عسر را او یسر ز ابلهی رنج را شمرد او خسر