وفاد

لغت نامه دهخدا

وفاد. [ وَف ْ فا ] ( ع ص ) بسیاروُفود. ( المنجد ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به وفود شود.
وفاد. [ وُف ْ فا ] ( ع ص، اِ ) ج ِ وافد. ( المنجد )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به وافد شود.

فرهنگ فارسی

جمع وافد

جمله سازی با وفاد

ابن اسفندیار طبرستان را از شرق تا غرب، محدود به دینارجاری تا ملاط دانسته، که معادل تقریبی کردکوی و رودسر کنونی هستند. ابن اسفندیار در کتاب تاریخ طبرستان از شهرهای طبرستان که دارای جامع و مصلی بودند چنین نام می‌برد: به هامون آمل، اسرم، ساری، مامطیر، رودبست، تریجه، میله، مهروان، اهلم، پای‌دشت، ناتل، کنو، شالوس (چالوس)، بیخوری، لمراسک، طمیش و به کوهستان کلار (کلاردشت)، رویان، نمار، کجویه، ویمه، شلنبه، وفاد، الجمه، شارمام، لارجان، امیدوارکوه، پریم و هزارگری.
جاريه جواب داد:((من مادرم دارم كه مرا زاييده است. به خدا قسمدل هايى كه بغض تو را در خود مى پرورد در سينه هاى ماست و شمشيرهايى كه با آن هابا تو نبرد خواهيم كرد در دست ها ماشت. تو قادر نيستى به ستم ما را هلاك كنى و نمىتوانى به روز بر ما حكومت نمايى. تو در زمامدارى به ما عهد و پيمانى سپرده اى، مانيز طبق آن پيمان عهد اطاعت و شنوايى داده ايم. اگر تو به پيمانت وفا كنى ما هم بهاطاعت وفاد داريم، و اگر تخلف نمايى بدان كه پشت سر ما گروه مردان نيرومند و نيزههاى برنده است.))
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دارک یعنی چه؟
دارک یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز