مکالم

لغت نامه دهخدا

مکالم. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) اسم فاعل از مکالمه. هم سخن. ( فرهنگ نوادر لغات دیوان شمس چ فروزانفر ):
کم طمع شد آن کسی کو طمع در عشق تو بندد
کم سخن شد آن کسی که عشق با او شد مکالم.مولوی.

فرهنگ فارسی

اسم فاعل از مکالمه هم سخن.

جمله سازی با مکالم

زبان فارسی نیز در برخی خانواده‌های‌ پیرانشهر رایج است. پیرانشهری‌ها در اداره‌ها، مدارس و مکان‌های عمومی به زبان پارسی سخن می‌ گویند و در مکالمه‌های روزمره و محلی به زبان کردی سورانی لهجه پیرانشهری‌ صحبت می‌کنند. هم‌اینک استفاده از واژگان فارسی در مکالمات روزمره مردم منطقه مرسوم شده‌ است.
پس از بازگشت ملی پوشان، مسئله معروف به کالچو پولی رسماً اعلام شد و تبانی مسولین باشگاه یوونتوس با کمیته داوران و برخی داوران از یک سو و انتشار مکالمات تلفنی لوچیانو موجی با برخی از مسولین و داوران در دادگاه‌های ورزشی ایتالیا مطرح شد و ۲ قهرمانی آخر یوونتوس در سری آ از بانوی پیر گرفته شد و به سری بی تبعید شد..
چیلتون نیز که پنهانی به مکالمات استارلینگ گوش می‌دهد، پیشنهاد انتقال لکتر را با سناتور در میان می‌گذارد و لکتر را به ممفیس منتقل می‌کند، و در مقابل، لکتر مقداری اطلاعات در مورد بیل بوفالو به مقامات ارائه می‌دهد.
با هدایت شهریاری، ساواک مأموری را به نام «ملایری» وارد شوروی کرد و روس‌ها او را پس از عبور از مرز دستگیر نمودند. آن‌ها با کنترل مکالمات مرزی متوجه شدند که این فرد جاسوس سازمان امنیت است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
میسترس
میسترس
تک پر
تک پر
سکسی
سکسی
لحظه
لحظه