صهیب

معنی اسم صهیب در ثبت احوال به صورت مصغر از واژه اَصْهَب به شرح زیر است. این نام به رنگی اشاره دارد که ترکیبی از سرخی و سفیدی است؛ به عبارت دیگر، صهیب به آن دسته از افرادی اطلاق می‌شود که موهایشان دارای سایه‌های سرخ و سفید به هم آمیخته است. این ویژگی ظاهری در بسیاری از فرهنگ‌ها و جوامع به عنوان نشانه‌ای از زیبایی و جذابیت به شمار می‌آید. همچنین، می‌توان گفت که صهیب به معنای آن چیزی است که سفیدی آن با سرخی آمیخته شده و به نوعی گندم‌گون به نظر می‌رسد. از دیدگاه دیگر، این نام به عنوان کنیه‌ای برای شیر درنده نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد که به قدرت و شجاعت این حیوان اشاره دارد. نام صهیب به طور کلی دارای بار معنایی مثبت و دلنشینی است و در تاریخ و ادبیات فارسی نیز به عنوان نمادی از زیبایی و شجاعت به چشم می‌خورد. این نام به دلیل جذابیت و تنوع معنایی‌اش از محبوبیت خاصی برخوردار است و در میان خانواده‌ها برای نامگذاری فرزندانشان انتخاب می‌شود.

لغت نامه دهخدا

صهیب. [ص ُ هََ ] ( اِخ ) ابن سنان بن مالک، مکنی به ابویحیی، از بنی نمربن قاسط. صحابی است و از تیراندازان نامی عرب و از سابقان در اسلام است. پدر او از اشراف جاهلیت است. کسری او را بر ابله بصره ولایت داد. منازل کسان او در سرزمین موصل بر شط فرات ( از جانب جزیره و موصل ) بود. و صهیب بسال 36 قبل از هجرت. بدانجا متولد شد. رومیان بر آنها غارت بردند و صهیب را اسیر گرفتند. یکی از بنی کلب وی را اسیر گرفت و بمکه آورد. عبداﷲ جدعان تیمی او را خرید، سپس آزاد کرد و او در مکه بتجارت پرداخت و چون اسلام ظاهر گشت، وی مسلمانی گرفت و سی و چندمین تن بود که اسلام آورد. چون مسلمانان عازم هجرت حبشه شدند، صهیب مالی فراوان بدست آورده بود. مشرکان از مهاجرت او ممانعت کردند و گفتند تو گدائی پست بودی و اکنون که مالی فراوان یافته ای اراده رفتن داری ! گفت: اگر مال خویش را بدهم مرا در رفتن آزاد میدارید؟ گفتند: آری. وی همه مال خود بدانها داد. چون این خبر به پیغمبر رسید، گفت: ربح صهیب ربح صهیب؛ یعنی صهیب سود برد. صهیب در جنگ بدر و احد و دیگر غزوات حاضر بود و در صحیحین 307 حدیث از او آمده است. وی بسال 32 هَ. ق. در مدینه درگذشت. ( الاعلام زرکلی ص 436 ). صهیب بخاطر زهد و پارسائی و مقام شامخی که در متقدمین دارد بین مسلمانان شهرتی وافر داشته و در ادب فارسی نام او فراوان دیده میشود: 
پیش صدر مصطفی بین هم بلال و هم صهیب 
این چو عود آن چون شکر در عود سوزان آمده.خاقانی.چنان بزد ره اسلام غمزه ساقی 
که اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند.حافظ.
صهیب. [ ص ُ هََ ] ( اِخ ) ابویحیی. رجوع به صهیب بن سنان شود.

فرهنگ فارسی

ابن سنان ابن مالک مکنی به ابو یحیی صحابی و از تیراندازان عرب (و.سرزمین موصل ۳۶ قبل از هجرت - ف. ۳۲ ه.ق. ). وی از بنی نمر بن قاسط و از سابقان در اسلام است. پدر او از اشراف جاهلیت است. کسری او را برابله بصره ولایت داد. منازل کسان او در سرزمین موصل بر شط فرات ( از جانب جزیره و موصل ) بود و صهیب بدانجا متولد شد. رومیان آنان را غارت نمودند وصهیب را اسیر کردند.یکی از بنی کلب وی را گرفت و بمکه آورد. عبدالله جدعان تیمی او را خرید. سپس آزاد کرد و او در مکه بتجارت پرداخت و چون اسلام ظاهر گشت او مسلمان شد. چون مسلمانان عازم حبشه شدند صهیب مالی فراوان بدست آورده بود و مشرکان از مهاجرت او ممانعت کردند و گفتند تو گدایی پست بودی و اکنون که مالی فراوان یافته ای اراده رفتن داری ? گفت: اگر مال خویش بدهم مرا در رفتن آزاد میکنید ? گفتند: آری. وی همه مال بدیشان داد. چون این خبر به پیغمبر رسید گفت [ ربح صهیب ربح صهیب ] ( صهیب سود برد ). صهیب در جنگ بدر واحد و دیگر غزوات حاضر بود و در صحیحین ۴٠۷ حدیث از او آمده. وی بسبب زهد و پارسایی شهرت دارد.
ابویحیی

فرهنگ اسم ها

اسم: صهیب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sohaib) (فارسی: صهَيب) (انگلیسی: sohaib)
معنی: آن که یا آنچه سفیدی آن آمیخته با سرخی ( گندمگونی ) باشد، از صحابه ی پیامبر اسلام ( ص )، ( مصغر اَصْهَب )، سرخ و سفید به هم آمیخته، آن که موهای سرخ و سفید به هم آمیخته دارد، کنیه ی شیر درنده، ( اَعلام ) صهَیب: [قرن اول هجری] از صحابه ی پیامبر اسلام ( ص )، که در کودکی به دست رومیان اسیر و بعدها آزاد شده بود، در زمان ظهور اسلام در مکه تجارت می کرد، مسلمان شد و در مدینه به پیامبر اسلام ( ص ) پیوست و در جنگهای مسلمانان شرکت داشت

جملاتی از کلمه صهیب

هشت در چار طبع بی‌فریاد بر صهیب و بلال تو بگشاد
سواد فقر بلال است زلف بر رخ تو که پرده داری نور دل صهیب کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت