حسحاس

واژه‌ی حسحاس در زبان و فرهنگ عربی دارای معانی و کاربردهای متعددی است که در منابع معتبر لغوی و تاریخی ثبت شده است. این واژه در لغت به معنای جوانمرد و بخشنده به کار رفته و در متون کهن، گاه به معنای کم‌تحرک نیز آمده است. همچنین، در برخی منابع به عنوان نامی برای یک شمشیر کشنده و مرگبار ذکر شده است. از جنبه‌ی تاریخی و نسب‌شناسی، حسحاس به عنوان نام چندین شخصیت برجسته در صدر اسلام و دوران جاهلیت شناخته می شود. از جمله این افراد می‌توان به حسحاس بن بکر بن عوف و حسحاس بن غسان ملقب به ذی الحوضین اشاره کرد که از صحابه بودند. همچنین، این نام به عنوان نام جدّ برخی از قبایل و شخصیت‌های مهم عرب مانند عامر بن امیة و نیز نام یک طایفه از قبیله‌ی ازد به کار رفته است. این واژه و اشخاص مرتبط با آن، در کتب معتبر تاریخ و انساب عرب مانند عقدالفرید اثر ابن عبدربه مورد اشاره قرار گرفته‌اند که نشان‌دهنده‌ی اهمیت و گستردگی کاربرد آن در فرهنگ و تاریخ عربی است. بنابراین، هم به عنوان یک صفت و هم به عنوان یک نام خاص، جایگاه قابل توجهی در متون کهن دارد.

لغت نامه دهخدا

حسحاس. [ ح َ ] ( ع اِ ) جوانمرد. جواد. ( دهار ). || قلیل الحرکة. ( تاج العروس ). || شمشیر مهلک. ( آنندراج ).
حسحاس. [ح َ ] ( اِخ ) نام جد عامربن امیةبن زید. صحابی است.
حسحاس.[ ح َ ] ( اِخ ) ابن بکربن عوف بن عدی. از صحابه است.
حسحاس. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن غسان، ملقب به ذی الحوضین.
حسحاس. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن هند جد عبدبن حسحاس است. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 29 شود.
حسحاس. [ ح َ ] ( اِخ ) بطنی است از ازد. جد بنی الحسحاس. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 84 شود.

فرهنگ فارسی

بطنی است از ازد

جمله سازی با حسحاس

55 - عباده بن حسحاس (كه اين سه نفر اخير يعنى نعمان و مجدر و عباده در يك قبردفن شدند)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تعمیم
تعمیم
هیت
هیت
میسترس
میسترس
محسن لرستانی
محسن لرستانی