لغت نامه دهخدا
بخریده. [ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) مصروع. کسی که مبتلا به صرع باشد. ( ناظم الاطباء ).
بخریده. [ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) مصروع. کسی که مبتلا به صرع باشد. ( ناظم الاطباء ).
💡 ای عشق تو بخریده ما وز غیر تو ببریده ما ای جامهها بدریده ما بر چاک ما بخیه مزن
💡 در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
💡 با ساقی سرمست حریفیم دگر بار یک جام شرابی به دو صد جم بخریده
💡 چو شد غلام تو خواجو قبول خویشش خوان که ملک دل بتو دادست و عشق بخریده
💡 ای خسروی که مدحت تو نزد دیگران بخریده ای بنعمت بسیار خویشتن
💡 گفت من باری به جان بگزیدهام پس به ملک عالمش بخریدهام