عمادالدین

عمادالدین، معروف به ابوالبرکات، وزیر سلطان مسعود بن محمد سلجوقی بود. همچنین فردی به نام عمادالدین در دوران ایلخانی در فارس فعالیت می‌کرد. در سال 678 هجری، زمانی که سوغنجاق، یکی از سرداران معروف مغول، به دستور اباقاخان برای اصلاح وضعیت در شیراز آمد، برخی اصلاحات را انجام داد و مقاطعه‌گری زمین‌ها را متوقف کرد. او خواجه نظام الدین را به عنوان نایب خود منصوب کرد چرا که آبادی او از دیگران بیشتر بود. اما وی که خود مقاطع فارس بود، به مقام خواجه نظام الدین حسادت کرد و از خدمت به سوغنجاق سرپیچی کرد. به همین دلیل، سوغنجاق به نایب خود دستور داد تا او را زندانی کند و در حسابرسی او سختگیری نماید. پس از آزادی، او با مخالفان سوغنجاق همراه شد و به اردوی اباقاخان رفت و از ظلم‌های عمال سوغنجاق گزارش داد. در نتیجه، او به همراه دو نفر دیگر مأمور رسیدگی به حساب عمال فارس، به ویژه خواجه نظام الدین شد. مدتی بعد، اباقاخان درگذشت و سلطان احمد به جای او نشست. او نیز از طرف او به وزارت فارس منصوب شد. اما بعد از یک سال، سلطان احمد فرمان حکمرانی شیراز را به اتابک ابش خاتون، آخرین بازمانده اتابکان سلغوری فارس، صادر کرد و ابش خاتون، وزارت را به خواجه نظام الدین سپرد. در این میان، ارغون خان بر تخت ایلخانی نشسته بود و او نیز حکومت فارس را به سید عمادالدین واگذار کرد. این تحولات نشان‌دهنده رقابت‌های سیاسی و تغییرات قدرت در دوران ایلخانی است و نقش مهمی که سید عمادالدین در این دوران داشت را نمایان می‌سازد.

فرهنگ فارسی

( خواجه ) عمادالدین کرمانی متخلص به عماد فقیه و زاهد و شاعر معروف ( ف. ۷۷۳ ه.ق. ). وی در عهد امیر مبارزالدین و شاه شجاع در کرمان محترم میزیست و هر دو پادشاه نسبت باو اخحلاص وارادت داشتند. عماد درکرمان خانقاهی داشت و بسرودن شعر نیز می پرداخت. از آثار او دیوان غزل وی و پنج مثنوی ( صحبت نامه مونس الابرار صفانامه محبت نامه صاحبدلان طریقت نامه ) را باید نام برد. بعضی نوشته اند که وی گربه ای تربیت کرده بود بطوری که چون وی نماز میگزارد گربه بدو اقتدا میکرد و همین مورد توجه خلق و از جمله شاه شجاع بود و حافظ بتعریض اوست که میگوید: [ صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد آغاز مکر با فلک حقه باز کرد ] [ بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد ] [ ای کبک خوشخرام کجا میروی ? بایست غره مشو که گربه عابد نماز کرد ]. ولی صحت این داستان مورد تردید فاضلانست چه در مدارک قدیم و معتبر این روایت نیامده و از سوی دیگر [ گربه عابد ] و [ گربه روزه دار ] ( یا گرله صائم ) مثل بوده است. بعضی غزلیات حافظ و عماد نزدیک بیکدیگرست.
مسعود سمنانی وزیر امیر تیمور گورکانی

فرهنگ اسم ها

اسم: عمادالدین (پسر) (عربی) (تلفظ: emādoddin) (فارسی: عِمادالدين) (انگلیسی: emadoddin)
معنی: تکیه گاه و ستون دین، تکیه گاه کیش و آیین، ( اَعلام ) ) عمادالدین باکالیجار: شاه [، قمری] دیلمی فارس، که کرمان و بغداد را هم تصرف کرد، با طغرل صلح کرد و دختر خود را به او داد، ) عمادالدین پهلوان: اتابک لر بزرگ [، قمری]، ) عمادالدین دینار: ( = ملک دینار ) فرمانروای کرمان [، قمری] از فرماندهان ترکان غز، که قدرت را از دست سلجوقیان کرمان بیرون آورد، ) عمادالدین زنگی: اتابک موصل، [، قمری] و بنیانگذار سلسله ی اتابکان موصل، که شمال عراق و شام را متصرف شد، به دست غلامان خود کشته شد، فرمانروایان آل زنگی از اولاد و نوادگان او بودند، ) عمادالدین علی کرمانی: ( = عماد فقیه ) شاعر فارسی گوی ایرانی مقیم شیراز و از معاصران حافظ، مؤلف چندین مثنوی، از جمله: صفانامه، صحبت نامه، طریقت نامه، کتاب المعارف، محبت نامه، ) عمادالدین محمّد اصفهانی: ( = عماد کاتب ) [، قمری] ادیب و نویسنده ی ایرانی، که در شام اقامت گزید، از آثار اوست: خریدةالقَصر، در شرح حال شاعران عربی زبان قرن هجری، نصرةالفِتره، در تاریخ سلجوقیان عراق و برق الشامی، در تاریخ شام، همه به عربی

جملاتی از کلمه عمادالدین

ملک را خامه عمادالدین در خور آمد چو دیده را باصر
رازی بچه هر شبی عمادالدین را بردار کند چنان که غازی بچه را
راحت دوستان عمادالدین چون که امروز بهترک هستی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم