یخ کشی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با یخ کشی
اگر به دست خود اکنون مرا کشی به از آن که عمر در غم هجران همی شود سپری
بگفت ار کشی ور شکافی سرم ز بوی دهانت به رنج اندرم
از یک اشاره می کشی و زنده می کنی صد آفرین بغمزه ی سحرآفرین تو
بشرق و غرب جهان، هر کجا کشی رایت منم نخست که در خدمت رکاب توام
رخ تو پر ز خوی ز کشی و شرم دل من پر ز خون ز درد و عذاب