واژه باری از ریشه ب ر ء به معنای آفریدن بدون نمونه پیشین میباشد. این کلمه در آیه ۵۴ سوره بقره دو بار و در آیه ۲۴ سوره حشر یک بار ذکر شده است. همچنین، در آیه ۲۲ سوره حدید، فعل نبرأ که معنای مشابهی دارد، به کار رفته است. این اسم به معنای پدیدآورنده مخلوقات است، به گونهای که هیچیک از مخلوقات به دیگری شبیه نیستند و از یکدیگر متمایزند. به عبارت دیگر، باری مخلوقات را از یکدیگر جدا و متمایز میسازد و به آنها اشکال گوناگون میبخشد. خداوند انسان را از خاک جدا میکند یا اشیا را از عالم عقل به عالم نفوس تنزل میدهد، و به عقیده برخی، موجودات را از عدم به وجود میآورد. ارتباط بین معنای باری به عنوان اسم خداوند و معنای لغوی آن در این است که مفهوم آفریدن و پدید آوردن در این اسم نهفته است. به همین دلیل، برخی باری را به معنای آفریدگار نخستین و پدیدآورنده اشیا بدون نمونه پیشین میدانند.

باری
لغت نامه دهخدا
باری. ( ع ص ) باری ٔ. آفریدگار. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). ج، بِراء. ( منتهی الارب ). خالق. ( اقرب الموارد ). آفریننده. ( ترجمان علامه جرجانی ص 24 ). خالق و آفریننده: باری تعالی به بندگان خود رحیم است. در این صورت لفظ مذکور عربی و اسم فاعل است بمعنی خالق و با همزه ( باری ) هم استعمال میشود. در زبان مذکور فعل ماضی و مضارع آن استعمال نشده. امادر عبرانی افعالش موجود است که «بارا» بمعنی خلق کرد میباشد. در پهلوی بریهینیذن بمعنی خلق کردن موجود است لیکن گمان این است که آنهم از عبرانی گرفته شده است. ( فرهنگ نظام ). خالق. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( از فعل برء، ای خلق؛ یعنی آفرید ). || ( اِخ ) نامی است از نامهای خدای تعالی جل جلاله. ( برهان ). نام حق تعالی. در اصل بارء بود و در کنز بمعنی آفریننده نوشته. ( غیاث ) ( آنندراج ). آفریننده. ( ناظم الاطباء ). بزبان عربی نامی است از نامهای حضرت سبحانه تعالی. ( جهانگیری ). حضرت باری تعالی. ( دِمزن ). نام خدای تعالی که بار خدایا گویند و یاء آن یای وحدت است که بمعنی بزرگی و رفعت و عظمت است. ( شعوری ج 1 ورق 197 برگ ب ). مأخوذ از تازی، یکی از نامهای خداوند عالمیان جل شأنه مانند حضرت باری تعالی عظمت قدرته،ترا توفیق دهد. ( ناظم الاطباء ). خدا. یزدان. ایزد. حضرت باری عز شأنه. باری تعالی. باری عز اسمه. اعلال شده باری است.
فرهنگ معین
[ ع. ] (اِفا. ) آفریننده، خالق.، ~تعالی خدای متعال.
(ص نسب. ) ۱ - منسوب به بار، آن چه که برای حمل بار به کار رود: اتومبیل باری، اسب باری. ۲ - سنگین، گران.
فرهنگ عمید
۱. برای مختصر کردن سخن به کار می رود، خلاصه، القصه، به هرجهت.
۲. [قدیمی] حداقل.
۳. [قدیمی] کاش، ای کاش: گر چشم خدای بین نداری باری / خورشیدپرست شو نه گوساله پرست (ابوسعیدابوالخیر: ۱۲ ).
۴. [قدیمی] البته.
خالق، آفریدگار، آفریننده: دو چشم از پی صنع باری نکوست / ز عیب برادر فروگیر و دوست (سعدی: ۱۷۳ ).
۱. نازک.
۲. دقیق: رای دانا سر سخن ساری ست / نیک بشنو که این سخن باری ست (عنصری: ۳۶۴ ).
فرهنگ فارسی
مرکب از بار بمعنی دفعه، کرت، به معنی یکبار، مخفف باریک، نازک، خالق، آفریدگار، آفریننده، خدای بزرگ
( اسم ) آفریننده خالق. یا باری تعالی. خدای متعال.
دهی به بغداد
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
باری (سومالی). باری ( به عربی: باری ) یک منطقهٔ مسکونی در سومالی است که در سومالی واقع شده است. باری ۷۰٬۰۸۸ کیلومتر مربع مساحت دارد.
باری (کمون). باری ( به فرانسوی: Barie ) یک کمون ( فرانسه ) در فرانسه است که در canton of Auros واقع شده است. باری ۵٫۳۳ کیلومتر مربع مساحت دارد ۱۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

