گچ گون
فرهنگ فارسی
جمله سازی با گچ گون
چو ساقی آن قدح لاله گون بگرداند دلم خیال لبش در درون بگرداند
فتاده ژاله بر لاله،درخشان لاله ازژاله چنان کز چهره ی ساقی، شفق گون باده یدر غم
گر طبیبی را رسد زین گون جنون دفتر طب را فرو شوید به خون
به مغزش اندر بی زنگ زنگ زنگاراست شگفت باشد زنگار گون بی زنگار
سزد گر جبرئیل آید بر این پیروزه گون منبر کند آفاق را خطبه بنام شاه دین پرور