دهان دار

لغت نامه دهخدا

دهان دار. [ دَ ] ( نف مرکب ) که دهان داشته باشد. || به مجاز در اشیاء که دارای دهانه یا جای دخول و خروج باشد.

فرهنگ فارسی

که دهان داشته باشد.

جمله سازی با دهان دار

در دهان دار تا بود خندان چون گرانی کند بکن دندان
ز آهن در دهان داری زبانی لب از افغان نمی‌بندی زمانی
از آن شکر که تو در پسته دهان داری سزد که راتبه جان من روان داری
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم آن غالیه‌دان است همانا نه دهانی
حدیث یا شکر است آن که در دهان داری دوم به لطف نگویم که در جهان داری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال امروز فال امروز استخاره کن استخاره کن فال زندگی فال زندگی