گل حنائی

لغت نامه دهخدا

گل حنائی. [ گ ُ ح َ ] ( ص نسبی مرکب ) نقشه ای از نقشه های قالی است.

فرهنگ فارسی

نقش. از نقشه های قالی است.

جمله سازی با گل حنائی

حنائی سرریگان، روستایی در دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان میناب در استان هرمزگان ایران است.
ویل نیاید اگر بقلب حنائی بر شده بیند بچرخ ویل زن خویش
رفتم در را باز کردم، آقائی پشت در بود با محاسن حنائی و قد کشیده، عمامه‌اش فرم خاصی بود لباسش هم همین‌طور به محض اینکه در باز شد گفت سلام وعلیکم –جواب سلام را دادم- آن مرد گفت من شاه حسین ولی، خداوند تعالی می‌فرماید دراین هیجده سال چه وقت تو را گرسنه گذاشته‌ام که تو حالا مطالعه ات را رها کردی و به فکر این افتادی که روابط ایران و عراق تا کی تیره می‌ماند و کی برای ما پول می‌رساند.
از دوستی دنیا بندهٔ امیر و شاهی وز آرزوی مرکب خمیده چون حنائی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال احساس فال احساس فال آرزو فال آرزو استخاره کن استخاره کن