کون سوخته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه سرینش سوخته. || کنایه از کسی که زیانی سخت دیده. آنکه کلاه به سرش رفته. || شخصی که از نام و ننگ درگذشته باشد. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ): در گلشن عشق بدقماریم کون سوخته های روزگاریم.غزالی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
۱ - آنکه سرینش سوخته. ۲ - کسی که زیانی سخت دیده آنکه کلاه بسرش رفته. ۳ - آنکه از نام و تنگ در گذشته: در گلشن عشق بد قماریم کون سوخته های روزگاریم. ( غزالی )
جمله سازی با کون سوخته
شعله زن شد آتش عشقش چنان کز نفس ش د سوخته کون و مکان