کنج کنج

لغت نامه دهخدا

کنج کنج. [ ک ِ ک ِ ] ( ص ) کوچک و خرد. || ( ق ) اندک. || کم کم وبهره بهره. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و به این معنی با جیم فارسی ( کنچ کنچ ) هم گفته اند و به جای نون یاء حطی نیز به نظر آمده است ( کیچ کیچ ). ( برهان ). و رجوع به کیچ کیچ شود.

فرهنگ فارسی

کوچک و خرد یا اندک یا کم کم و بهره بهره

جمله سازی با کنج کنج

در کنج دل ماست هر آن نقد که خواهی کز مایه درویشی و شاهی همه داریم
ناله‌ام گر بشنود صیاد در کنج قفس فرق نتواند نمود از طایر بستانیم
بی‌تو، دانی روز من در کنج غم چون می‌رود؟ خنده می‌آید به حالم، گریه بیرون می‌رود!
با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری
بهشت اگر ز در خانه ام گذار کند قدم برون نگذارم ز کنج خلوت خویش
سه کنج، روستایی است از توابع بخش ماهان شهرستان کرمان در استان کرمان ایران.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارق ملی یعنی چه؟
ارق ملی یعنی چه؟
جنده یعنی چه؟
جنده یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز