کرک ور

لغت نامه دهخدا

کرک ور.[ ک ُ وَ ] ( ص مرکب ) ذوزغب. ذوخمل. پرزدار. ( یادداشت مؤلف ). دارای کرک. که کرک دارد. کرکناک. پرزناک.، کرکور. [ ک َ ] ( اِخ ) ضیعه ای است از ضیاع سفاقس و سفاقس شهری است از نواحی افریقیه بر ساحل و در سه روزه راه تا مهدیه. ابوالحسن علی بن محمد کرکوری ادیب منسوب به آن است. ( از معجم البلدان ذیل کرکور و سفاقس ).

فرهنگ فارسی

ذوزغب.ذو خمل. پرز دار. پرزناک

جمله سازی با کرک ور

هان ای کنه ی لاغر بین چشم به راه خویش موی سگ و بال مرغ کرک بز و پشم میش
طرز تشخیص این دو گیاه این است که گیاه سیزاب دارای کرک بر روی برگها می‌باشد.
گرم چو دشمن مال است، لاجرم همه ساله عدوی مالی، ازین سان که با کرک شده یاری
واژه کرکی برگرفته از یونانی کورایکی(به یونانی: κυριακή، kuriakḗ)، به معنای روز سرور و یکشنبه است.
وان باره را طبیعت گویی در آن زمان چرمش چو کرک بر تن برگستوان کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چهارپایان یعنی چه؟
چهارپایان یعنی چه؟
حلما یعنی چه؟
حلما یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز