پی سبق

لغت نامه دهخدا

پی سبق. [ پ َ / پ ِ س َ ب َ ] ( اِ مرکب ) در تداول مردم گناباد خراسان، درس پیش و دوره را گویند و درمدارس و مکاتب روزهای پنجشنبه آنرا از بر کردندی.

فرهنگ فارسی

در تداول مردم گناباد خراسان درس پیش و دوره را گویند

جمله سازی با پی سبق

خدایگانی کز خسروان ببرد سبق برای و روی منور به خلق و خلق جمیل
خامسا، عنوان تعليم، گرچه دليل سبق وجود آدم متعلم است، ليكن هرگزدليل پديد آمدن وى از نسل قبلى يا نشانه تحول انواع داروينى نيست. (1138)
چشم آخُربین ببست از بهر حق چشم آخِربین گشاد اندر سبق
آن کرّه که بد سبق ز گردون برده اینک مسکین به پای آخر مرده
اما موضوع اينكه من به گذشته كارى نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم، در اختيار مننيست؛ وظيفه اى است كه خدا به عهده من گذاشته.
سلسله در سلسله می‌رو بحق چون نخواندستی چه دانی این سبق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
جوز
جوز
محنت
محنت
مطیع
مطیع
متعاقبا
متعاقبا