پهن گشته

لغت نامه دهخدا

پهن گشته. [ پ َ گ َ ت َ/ ت ِ ] ( ن مف مرکب ) پهن گردیده. پخت شده. پخچ شده:
سری بی تن و پهن گشته بگرز
تنی بی سر افکنده بر خاک برز.ابوشکور.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- پهن شده فراخ گشته متسع. ۲- عریض شده پهناور شده. ۳- پخت شده پهن گردیده: سری بی تن و پهن گشته بگرز تنی بی سر افکنده بر خاک برز. ( ابو شکور )

جمله سازی با پهن گشته

از خوی و سینهٔ پهن و کفل و موی میان جلوه گر گشته از و بحر و برو کوه و کمر
زمین پهن پر اجسام گشته و ارواح ز بیم تیغ تو بیزار گشته از اجسام
مگس مانند غوغا در ملایک آمده هر سو چو گشته پهن خوان وحدت اندر ذکر مهمانش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لسان الغیب یعنی چه؟
لسان الغیب یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز