پنجاه تیر

لغت نامه دهخدا

پنجاه تیر. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) تفنگی که پنجاه فشنگ خورد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) تفنگی که پنجاه فشنگ خورد.

جمله سازی با پنجاه تیر

پنجاه سال بعد این تیر به وسیله کاگومه از بدن او جدا می‌شود و دوباره آزاد می‌گردد و به همراه کاگومه، شپیو، میراکو و سانگا به دنبال یافتن تکه‌های پراکنده شده جواهر مقدس و همچنین نابود کردن نوراکو سفرشان را آغاز می‌کنند.
هزار ونهصد و پنجاه زخم بر تن داشت ز تیر و نیزه و زوبین وخنجر وشمشیر
پنجاه دل افکند بیک ساعت تیری که ترا ز شست برخیزد
با یک هزار و نهصد و پنجاه زخم بیش او را چو نوک تیر به خون جایگه فتاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس