لغت نامه دهخدا
پا خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) پا خوردن کسی؛ فریب خوردن او. در حساب، فریفته و گول شدن او. || پا خوردن فرش؛ بر آن بسیار آمد و شد کردن نرم شدن و لطیف شدن را.
پا خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) پا خوردن کسی؛ فریب خوردن او. در حساب، فریفته و گول شدن او. || پا خوردن فرش؛ بر آن بسیار آمد و شد کردن نرم شدن و لطیف شدن را.
(خُ دَ ) (مص ل. ) فریب خوردن.
( مصدر ) ۱ - پا خوردن از کسی. فریب خوردن از وی. ۲ - پا خوردن فرش. در معرض رفت و آمد مردم قرار گرفتن آن برای نرم و لطیف شدن.
💡 بدو سند از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلاممنقول است كه بيست و يكدانه مويز سرخ ناشتا خوردن جميع مرضها را دفع ميكند مگرمرض مرگ را.
💡 در کنار خاک عمر ما به خون خوردن گذشت مادر بیمهر خون را شیر نتوانست کرد
💡 خوردن به کاس و کوزه می، باشد طریق زاهدان رندان درد آشام را پیمانه باید یا سبو؟
💡 چرا ناید مرا خوناب دل از دیده بر دامن که در یک آب خوردن خون دل او را به دامان شد
💡 - ترجیح دادن فرزندان پسر موجب سقط جنین نوزادان دختر میشود که باعث به هم خوردن تعادل نسبت جنسیت میشود.
💡 باری ز باده خوردن و عشرت چو چاره نیست در خدمت بساط خداوند خواجه خور