لغت نامه دهخدا
ول بشو. [ وِ ب ِ / ب َ ] ( اِ ) بل بشو.( فرهنگ فارسی معین ). هرج ومرج. رجوع به بل بشو شود.
ول بشو. [ وِ ب ِ / ب َ ] ( اِ ) بل بشو.( فرهنگ فارسی معین ). هرج ومرج. رجوع به بل بشو شود.
بل بشو
💡 دست از ثمر بشوی که هرگز نرسته است جز آه سرد، سنبلی از جویبار عمر
💡 وفا مردی است، بر زن چون توان بست؟ چو زن گفتی بشوی از مردمی دست
💡 سخن که نیست در او درد، تیغ بی آب است زبان خویش بشو صائب از نصیحت خشک
💡 ز من بر آینهات گر نشسته گرد ملالی بشوی آینه از آب عفو گرد ملالت
💡 چو مو سفید شود، دست از خضاب بشوی نهان مکن به شب تیره، صبح انور را؟