مکحل مکحل

لغت نامه دهخدا

مکحل مکحل. [ م ُ ح ُم ُ ح ُ ] ( ع اِ ) هر دو کلمه ای است که بدان بز را برای دوشیدن خوانند، ای کانها مکحلة کحلا من سوادها. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کلمه ای است که بدان بزرا برای دوشیدن خوانند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

هر دو کلمه ایست که بدان بزر برای دوشیدن خوانند ای کانها مکحله کحلا من سواد ها. کلمه ایست که بدان بزر را برای دوشیدن خوانند.

جمله سازی با مکحل مکحل

زبن آرزوکه سرمه نظرگاه چشم اوست حیف است اصفهان همه مکحل نمی‌شود
چشم فلک از گرد سپاه تو، مکحل روی ظفر از خون عدوی تو، مطرا
نیزهٔ خطی او کرده به اجرام سپهر آن تطاول که مگر میل کند با مکحل
منور نبود این چنین دیده ی خور مکحل نبودت گر از خاک مقدم
مسلسل زلف عنبر بار دارد مکحل نرگس خمار دارد
از پی روشنی دیدهٔ اجرام کشند گرد یکران تو سکان فلک بر مکحل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چوخ یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
اتی یعنی چه؟
اتی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز