فراخ سخنی

لغت نامه دهخدا

فراخ سخنی. [ ف َ س ُ خ َ ] ( حامص مرکب ) پرگویی: بنده حد ادب نگاه میدارد در این فراخ سخنی اما چاره نیست. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به فراخ سخن شود.

فرهنگ عمید

پرگویی، بیهوده گویی.

فرهنگ فارسی

پرگویی و بیهوده گویی.

جمله سازی با فراخ سخنی

گر حسودی سخنی گوید ازین روی فراخ پشت منمای و زان ژاژ مکن دل را تنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال فرشتگان فال فرشتگان فال حافظ فال حافظ