غماز شدن

لغت نامه دهخدا

غماز شدن. [ غ َم ْ ما ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) سخن چینی کردن. سخن چین شدن. عیبجویی کردن و طعنه زدن. رجوع به غماز شود:
مشو غماز کس نزدیک شاهان
بترس آخر ز آه بیگناهان.ناصرخسرو.ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز
وگر نه عاشق و معشوق رازدارانند.حافظ.

فرهنگ فارسی

سخن چینی کردن عیب جویی کردن.

جمله سازی با غماز شدن

آستین بر شعله آواز می باید فشاند سرمه خاموشی غماز می باید شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال فرشتگان فال فرشتگان استخاره کن استخاره کن فال لنورماند فال لنورماند