شش چوب

لغت نامه دهخدا

شش چوب. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) مبال اردو. مستراح موقت که در اردوها از چوب سازند. مستراحهای چوبین قابل حمل در اردوها. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

مبال اردو مستراح موقت که در اردو ها از چوب سازند. مستراحهای چوبین قابل حمل در اردو ها.

جمله سازی با شش چوب

بادگیر معمولاً چهارگوش است و در دیوارهای چهارگانهٔ آن چند سوراخ تعبیه شده‌است. درون بادگیر با تیغه‌ها و جدارهایی که از خشت یا چوب و
کاسه چوبین گدا را نالهٔ افسوس نیست این صدا از کاسه فغفور می‌گردد بلند
به هر چوب قفس پیوند دیگر بود بالم را به زور این قوت پرواز را بر بال و پر بستم
از سر تقصیر ما ای محتسب گر نگذری مرحمت کن حد ماباری بزن با چوب تاک
آن نگاه مردم نامحرم و این خواهر من آن یزید و شرب و چوب خیزران، این سر من
این داستان طی چندین قرن به‌طور منظم در قطع‌های چوبی به تصویر کشیده شده‌است و اصطلاح هاچی‌نوکی را معمول کرده‌است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باایمان
باایمان
خاص
خاص
افتراق
افتراق
کس ننه
کس ننه