زیور کردن

لغت نامه دهخدا

زیور کردن. [ زی وَ ک َدَ ] ( مص مرکب ) آرایش کردن. زینت دادن:
زین چنین پر زر و گوهر مدحت ای حجت رواست
گر توجان دوربین خویش را زیور کنی.ناصرخسرو.رجوع به زیور و ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

آرایش کردن زینت دادن

جمله سازی با زیور کردن

گر به زر و زیور آرایند خود را خسروان زیور و زر را بدو کردن توان آراسته
به زیور راست کردن دیر می‌شد که پایش بر سر شمشیر می‌شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آبان
آبان
هورنی
هورنی
بنت
بنت
ارکان
ارکان