دم لیسه

لغت نامه دهخدا

دم لیسه. [ دُ س َ / س ِ ] ( اِ مرکب )دم به زمین ساییدن: دم لیسه کردن؛ دم به زمین سودن پیاپی سگ آنگاه که مهربانی از صاحب یا آشنایی می بیند.( یادداشت مؤلف ). || چاپلوسی. تملق. چاپلوسی نمودن. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به دم لابه شود.

فرهنگ فارسی

دم به زمین ساییدن. دم لیسه کردن.

جمله سازی با دم لیسه

کتاب شعر کودکانه «پرنده باش» /شامل 12 شعر مخصوص کودکان/ چاپ: اول تابستان 1386/ ناشر: لیسه خصوصی توهید/ هرات
دوکتور ببرک ارغند دروره ابتدایه و متوسط را در ولایت بلخ و دوره عالیه را در لیسه حبیبیه کابل بسر رسانید. وی دانشکدهٔ ادبیات و علوم بشری را در کابل تمام نموده و دکتورا خودرادر رشتهٔ روزنامه‌نگاری از یونوورستی صوفیهِ بلغارستان به دست آورده است.
تعداد مکتب‌ها در این ولسوالی به ۱۰۵ باب مکتب می‌رسد؛ که شامل؛ ۹۲ باب لیسه، ۲۲ باب مکتب متوسطه و ۲۱ مکتب ابتدائی می‌شود.
فیلم‌برداری عمدتاً در سن-اتین به ویژه خیابان دو آمیس و در کالج پورتیل روژ انجام شد. بخش‌های دیگری از فیلم‌برداری در دانکرک اتفاق افتاد، به ویژه در لیسه ژان بارت.
وضعیت فرهنگی قیصار نسبت به سال‌های گذشته رو به بهبود است و دارای یک دارالمعلمین، ۹ باب مکتب لیسه و ۴۹ باب مکتب و در ضمن دارای سه انجمن علمی و فرهنگی و دو ماهنامه می‌باشد.
پژواک تحصیلات ابتدایی را در لیسه ملالی و تحصیلات عالی را در رشته طب کودکان در انستیتوی ابوعلی سینای بلخی کابل به پایان رساند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
جوز
جوز
جسور
جسور
پرده برداشتن
پرده برداشتن
انسجام
انسجام