دل دل زدن

لغت نامه دهخدا

دل دل زدن. [ دِ دِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در اصطلاح عامیانه، سریعشدن ضربان قلب از دویدن و جز آن. طپیدن دل، چنانکه دل کسی که بسیار دویده است. اضطراب در دل. طپش در دل پدید آمدن. طپشی در دل پدید آمدن، و بیشتر از تند رفتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). نفس نفس زدن. تپش قلب. ضربان شدید و غیرعادی دل. ( فرهنگ لغات عامیانه ). || متردد بودن. شک داشتن. دل دل کردن. دودلی.

فرهنگ فارسی

۱ - در حال اضطراب اضطراب کنان. ۲ - آه زنان. ۳ - متردد در هر امری دو دل.

جمله سازی با دل دل زدن

عطار چنان غرق غمت شد که دلش را یک دم دل دل نیست زمانی سر سر نیست
راز ازلی مشکل پوشید توان از دل دل خواجه این منزل من محرم این رازم
ای مشعله آورده دل را به سحر برده جان را برسان در دل دل را مَسِتان تنها
کاکوتی، که یکی از دم نوش‌های معروف روستای قوچقر است که در فصل بهار از کوه دل دل جمع می‌کنند.
عقل عقل و دل دل جان دو صد جان چو توی واجب آید که به اقبال تو بر تن نتنیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال مکعب فال مکعب فال احساس فال احساس فال ورق فال ورق