لغت نامه دهخدا
خوش باش گفتن. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) شادباش گفتن. خوش باش زدن. تهنیت گفتن.
خوش باش گفتن. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) شادباش گفتن. خوش باش زدن. تهنیت گفتن.
شادباش گفتن خوش باش زدن
💡 چه میجویی به نقد وقت خوش باش چه میگوئی که این یک رفت و آن شد
💡 خوش باش که در دامن صحرای قیامت شد کشت کسی سبز که دامان ترآورد
💡 به درد درد و غم خوش باش جامی که صاف عیش ما را ناگوار است
💡 تو خوش باش و بر دل منه بار غم که نبود حرامی مقامش حرم
💡 چون بوده گذشت و، نیست نابوده پدید خوش باش و غم جهان بیهوده مخور
💡 چو روزگار ندادت ثبات عمر و مجال قلم برفت ز فطرت نزاریا خوش باش