حصار گرفتن

لغت نامه دهخدا

حصار گرفتن. [ ح ِ گ ِرِ ت َ ] ( مص مرکب ) در حصار نشستن. در قلعه نشستن.
- پس زانو حصار گرفتن؛ کنایت از گوشه گیری و انتظار: به دل خوشی چون افتادی که هفتاد سال است که ما پس زانو حصار گرفته ایم و از این حدیث هنوز بویی به مشام ما نرسیده است.

جمله سازی با حصار گرفتن

زيارت، قرار گرفتن در حصن حصين توحيد و امان از عذاب الهى است،با همه شرايط ان، كه فرمود: كلمه لا اله الا ا... حصنى، فمندخل حصبى امن من عذابى بشرطها و شروطها و انا من شروطها: لا اله الا ا... حصار من است هركس ‍ اندر حصار من در ايد از عذاب من در امان خواهد بود (البته ) با شرايطش كه من يكىاز ان شرايط هستم.
دو سال به همین صورت گذشت از سپاه افشین بسیاری هلاک شدند اما معتصم همواره سپاه تازه و وسیله فراوان می‌فرستاد در آخر افشین به فکر گرفتن حصار بابک افتاد بابک خروارها خوردنی برای لشکریان افشین فرستاد و گفت شما مهمان مایید و در این ده روز که به سوی حصارمان می‌آیید خوردنی ندارید افشین آن خوراکی‌ها را پس داد و به بابک گفت ما خوردنی نداریم و می‌دانم تو اینکار را می‌کنی تا تعداد سپاه ما را بدانی در این سپاه سه هزار مرد جنگی است و با امیرالمؤمنین سیصد هزار مسلمانند که همه با او یکدلند و تا زنده اند دست از جنگ با تو برنمی‌دارند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شی یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز