لغت نامه دهخدا
حسن ابی. [ ح َ س َ اَ ] ( اِخ ) الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: «انسان عین البیان » که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م.
حسن ابی. [ ح َ س َ اَ ] ( اِخ ) الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: «انسان عین البیان » که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م.
( حسن آبی ) یا الشیخ حسن احمد قاسم الابی قاضی محاکم شرعی در مصر و اوراست انسان عین البیان که در شرح منظومه یست در بیان از محمد بک فهمی الرشیدی
💡 آنقدر بگداز کز سوز تو یار آگه شود بیمروت نیست حسن آبی بر آتش میزند