بر سیخ زدن

لغت نامه دهخدا

بر سیخ زدن. [ ب َ زَ دَ ]( مص مرکب ) برسیخ کشیدن. رجوع به برسیخ کشیدن شود.

فرهنگ فارسی

بر سیخ کشیدن.

جمله سازی با بر سیخ زدن

ز دام و دانه صیاد مرغ می نالید خبر نداشت که بر سیخ می کشد طباخ
می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام می کشد بر سیخ مرغ نامه بر را نامه ام
دل می تپد به خون ز تمنای خویشتن بر سیخ می کشد رگ خامی کباب را
می سوزد آرزو دل پراضطراب را بر سیخ می کشد رگ خامی کباب را
وز بهر کباب کرده بر سیخ کبک و بط و تیهو و سمانه
آرد در خم،برنج در انبان گوشت بر سیخ و روغن اندر مشک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال راز فال راز فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت